حیات: ماهیت و منشاء

فهرست محتوی

چکیده

حیات و منشأ آن یکی از رازهای سر به مهر انسان از گذشته تا به امروز بوده است و بر اساس همین راز انسان ها در جستجوی منشا حیات در دل طبیعت و متون مقدس بوده اند و لذا از دیرباز، بشر مجذوب پرسشی بنیادی بوده است: حیات چگونه از دل ماده بی‌جان سر برآورده است؟ این پرسش، نه تنها ذهن دانشمندان و فیلسوفان، بلکه شاعران، متفکران و جویندگان حقیقت را در سراسر تاریخ به خود مشغول کرده است.
خداناباوران معتقدند که حیات از طریق فرآیندهای شیمیایی و فیزیکی در طول میلیاردها سال در زمین رخ داده است. آنها این پدیده را پیچیده اما کاملاً طبیعی می‌دانند که نیازی به تبیین فراطبیعی ندارد. در این مقاله، سفری را به دنیای شگفت‌انگیز «منشأ و ماهیت حیات» آغاز می‌کنیم. سفری که ما را به اعماق فلسفه و زیست‌شناسی می‌برد و دیدگاه‌های مختلف را در مورد چگونگی پیدایش حیات در زمین مورد بررسی قرار می‌دهد و از این منظر ادعای خداناباوران در مورد منشأ حیات مورد نقد قرار میگیرد.
کلیدواژه
حیات، تکامل، پیدایش، فرگشت.

مقدمه

همانطور که در شماره‌های پیشین «نبراس» اشاره شد مهم‌ترین حربه خداناباوریِ جدید علیه دین چالشی است که میان علم و دین، در نگاه و منظر آتئیستی، وجود دارد. یکی از چالش‌های علم و دین نیز تبیین منشأ حیات بوده و هست. ادعای خداناباوران در چگونگی پیدایش حیات از مواد بی‌جان در نوع خود شنیدنی است که در ادامه این نوشتار به آن اشاره خواهد شد؛ اما به نظر یکی از چالش‌های مهمی که پیش روی خداناباوری است تبیین پیدایش خودبخودی حیات از دل جهان بی‌جان است. فرضیات متعددی تا به حال در این باره از سوی زیست‌شناسان تکاملی مطرح گردیده؛ اما هنوز معمای حیات و چگونگی سازمان یافتگی غایتمند مولکول های آلی برای پیشبرد فرایند تکامل حل نشده است.
از دیدگاه الحادی، منشأ حیات پدیده‌ای پیچیده اما کاملاً طبیعی است که از طریق فرآیندهای شیمیایی و فیزیکی در طول میلیاردها سال در زمین رخ داده است. این دیدگاه در چارچوب طبیعت‌گرایی روش‌شناختی و تقلیل‌گرایی قرار می‌گیرد. طبیعت‌گرایی روش‌شناختی بر این اصل استوار است که علم باید بر اساس شواهد تجربی و تبیین‌های طبیعی بنا شود. این بدان معناست که ما باید از توسل به توضیحات فراطبیعی یا ماوراءالطبیعه برای پدیده‌های طبیعی، از جمله منشأ حیات، خودداری کنیم. تقلیل‌گرایی نیز به این ایده اشاره دارد که پدیده‌های پیچیده را می‌توان به اجزای ساده‌ترشان تفکیک کرد و با درک نحوه عملکرد این اجزا، می‌توان کل سیستم را درک کرد. در مورد منشأ حیات، تقلیل‌گرایی به دنبال یافتن فرآیندهای شیمیایی و فیزیکی بنیادی است که منجر به پیدایش اولین سلول‌های زنده شده است. به طور خاص نسبت به روش شناسی علمی الحادی و تقلیل گرایی در شماره های آتی «نبراس» بحث و گفتگو به میان خواهد آمد.
پرسش های بنیادینی که می‌توان درباره حیات مطرح ساخت عبارتند از:
حیات در زمین چگونه آغاز شده است؟
چه شرایطی برای پیدایش حیات ضروری است؟
آیا حیات می‌تواند از ماده بی جان برخیزد؟
آیا تکامل (با تعریفی که از حیات مطرح می‌شود) امکان پذیر است؟
آیا حیات مصنوعی ممکن و قابل تصور است ؟
ماهیت حیات چیست؟ آیا حیات اساساً فیزیکال و مادی است؟ یا می‌توان تعریفی موسع از حیات فرای رویکردهای فیزیکالیستی ارائه کرد؟
مرز میان حیات، زندگی و مرگ و بی جانی در چیست؟
رابطه بین حیات و ذهن چیست؟ یکی از پرسش‌های عمیق فلسفی در مورد منشأ حیات، رابطه بین حیات و ذهن است. چگونه از ماده غیرجاندار، ذهن و آگاهی پدید می‌آید؟
نقش اطلاعات مبتنی بر DNA در حیات چیست؟ و سایر پرسش هایی که می‌توان مبتنی بر رویکردهای علمی-فلسفی و الهیاتی طرح نمود.
حیات برای قدما امری بدیهی بود . به عبارت دیگر اصلی بدیهی که سایر چیزها براساس آن تبیین می‌شد. آنها حتی حرکت اجرام فلکی را مبتنی بر وجود روحی ذی‌حیات می‌دانستند، چرا که در اندیشه ارسطویی حرکت اجرام حرکتی قصدی است که توسط یک فاعل انجام می‌پذیرد؛ اما این نیوتن بود که با طرح قوانین سه گانه خود تبیینی از مکانیسم حرکت ارائه کرد و این پیش فرض قدما مبنی بر روح داشتن اجرام فلکی را از اساس باطل نمود. پس از موفقیت مکانیک نیوتنی در بیرون راندن حیات از ستارگان و سیارات تدریجا حیات به عنوان ویژگی فیزیکال ماده تلقی شد که شالوده دیدگاه فیزیکالیستی و تقلیل گرایی است. از این پس بود که بحث درباره حیات از حوزه فلسفه و الهیات به حوزه علم انتقال یافت.

تعریف حیات

در مورد تعریف حیات و موجود زنده توافق علمی در ساخت علوم تجربی وجود ندارد. به تعبیری مفهوم حیات یکی از مفاهیم پیچیده و غامظ در این ساحت است و همیشه این مسئله مطرح بوده که وجه تمایز موجود زنده از مواد بی‌جان در چیست و چگونه حیات از همین مواد بی‌جان بوجود می آید.
فوتویما(Futuyma) در کتاب مرجع تکامل بعد از اعتراف به دشواری تعریف حیات، آن را به گردآمدن مولکول‌های می‌داند که انرژی را از محیط دریافت می‌کنند،آن انرژی را برای همتاسازی خود به کار میبرند و بدین سان قابلیت تکامل دارند. در موجودات زنده‌ای که می‌شناسیم، این عملکردها توسط اسیدهای نوکلئیک، که حامل اطلاعات هستند و توسط پروتئین ها که اسیدهای نوکلئیک را تکثیر می‌کنند، انجام می شود، انرژی را انتقال می دهند و فنوتیپ را تولید می کنند (و تا حدی تشکیل می دهند). این اجزا در محفظه‌ها -سلول‌هایی که توسط غشاهای لیپیدی تشکیل شده‌اند- کنار هم قرار می‌گیرند.( Futuyma, 2018,p 436) به عبارت ساده کتاب‌های زیست‌شناسی متوسطه، هفت ویژگی موجود زنده ذی‌حیات عبارت اند از:
1. رشد و نمو، پویایی و حرکت؛
2. تولیدمثل؛
3. پاسخ به محیط
4. سازش با محیط؛
5. فرایند جذب و استفاده از انرژی؛
6. نظم و ترتیب؛
7. هم‌ایستایی یا همواستازی، یعنی تلاش در حفظ ثبات درونی در مایعات و اندام‌ها.
با ذکر این خصوصیات شاید مهم‌ترین ویژگی موجود زنده، رشد و نمو، پویایی و حرکت و تولیدمثل باشد اما مرز بین مرگ و زندگی چیست؟ زندگی در دل مرگ است و مرگ در دل زندگی. زندگی حالتی ظریف و شکننده است که هر زمان با کوچک‌ترین تغییری در ساختار و عملکرد موجود ممکن است در هم بریزد.
ناسا نیز در این راستا تعریفی از حیات ارائه کرده که تعریفی پذیرفته شده در محافل علمی شده است و از این تعریف برای هدایت تحقیقات خود در مورد جستجوی حیات در فراتر از زمین استفاده می‌کند :« حیات سامانه شیمیایی خویش پروری است که قابلیت تکامل داروینی دارد.»
در این تعریف دو پیش فرض مطرح است:
۱. مبنای زیست شناسی شیمی است و بنیان شیمی هم فیزیک است(فیزیکالیسم تقلیل گرا) و
۲. تکامل داروینی یک واقعیت است و وجه ممیزه حیات است. (https://astrobiology.nasa.gov/research/life-detection/about/)

منشا و ماهیت حیات در فلسفه

نگاه فلاسفه باستان به مقوله حیات هم قابل توجه است. نکته کلیدی در فهم ماهیت حیات در فلسفه باستان مفهوم نفس است. در فلسفه یونان باستان، حیات به نفس نسبت داده می‌شد. فیثاغورس اولین فیلسوفی بود که نفس را اصل حیات دانست. او معتقد بود که نفس برای عملکردهای عالی عقل به بدن وابسته نیست و از خارج بدن می‌آید و پس از مرگ باقی می‌ماند. آناکساگوراس فیلسوف دیگر یونانی، نیروی حیات را «نوس» یا عقل نامید. او معتقد بود که نوس تمایز دهنده موجودات زنده از موجودات غیرزنده است و مواد مختلف را در بدن موجودات زنده ترکیب می‌کند. (کاپلستون ۱۳۸۰، ج ۱، صص ۴۱-۴۳) رشد موجودات زنده نیز به قدرت عقل در بدن آنها بستگی دارد که آنها را قادر به جذب مواد غذایی از محیط اطرافشان می‌کند.
افلاطون نیز مانند فیلسوفان پیشین خود، نفس را منشأ حیات می‌داند. از نظر او، حیات، روح، حرکت و عقل در موجود حقیقی جدایی‌ناپذیر هستند. افلاطون معتقد است که با مرگ، جسم از بین می‌رود، اما نفس از بین نمی‌رود. او استدلال می‌کند که نفس ذاتاً دارای حیات است و مرگ با ذات حیات تناقض دارد. بنابراین، نفسی که منشأ حیات جسم است، نمی‌تواند مرگ را بپذیرد.
ارسطو ،همانند استادش افلاطون، معتقد است که نفس علت و اصل حیات در تمام موجودات زنده است. با این حال، دیدگاه او در مورد نفس با افلاطون تفاوت دارد. از نظر ارسطو، نفس جوهر مرکب یک جسم طبیعی برخوردار از حیات است. این نفس، که منشأ حیات محسوب می‌شود، به عنوان صورت یا فعل بدن عمل می‌کند و بدن را به موجودی زنده تبدیل می‌کند.
ارسطو در تعریف نفس، آن را کمال یا فعلی می‌داند که بدن را زنده می‌کند. به عبارت دیگر، نفس، حیات را به طور بالقوه در بدن موجود زنده به وجود می‌آورد. به همین دلیل، نفس را می‌توان علت و اصل بدن زنده دانست. این علت و اصل، خود را در سه جنبه نشان می‌دهد:
الف) منشأ حرکت: نفس، منشأ حرکت در بدن موجود زنده است و به آن توانایی حرکت و جابجایی می‌دهد.
ب) علت غایی: نفس، علت غایی یا هدف نهایی حیات موجود زنده است. به عبارت دیگر، نفس، جهت و مسیر زندگی موجود زنده را تعیین می‌کند.
ج) جوهر واقعی (علت صوری): نفس، جوهر واقعی یا علت صوری بدن موجود زنده است. به عبارت دیگر، نفس، هویت و ماهیت موجود زنده را مشخص می‌کند.
حیات در فلسفه و حکمت اسلامی به عنوان پدیده‌ای پیچیده و چندوجهی مورد بررسی قرار گرفته و تعاریف مختلفی از آن ارائه شده است. فلسفه و حکمت اسلامی، با تکیه بر مبانی عقلانی و شهودی، حیات را صرفاً به کارکردهای فیزیولوژیک و زیستی موجودات محدود نکرده، بلکه قلمرو آن را به ساحت‌های معنوی و روحانی نیز بسط داده است. در این راستا، حیات حقیقتی تشکیکی قلمداد می‌شود که در مراتب مختلف هستی، از جمادات و گیاهان تا حیوانات و انسان، به گونه‌ای متعالی‌تر و کامل‌تر تجلی می‌یابد.
برخی از تعاریف رایج «حیات» عبارتند از:
1) قوه‌ای که موجود را از جمادات متمایز می‌کند و به آن توانایی انجام کار و فعالیت می‌دهد. (ابن سینا)
2) حصول آثار و خواصی در موجود که از قوای طبیعی آن صادر می‌شود. (خواجه نصیرالدین طوسی)
3) حصول کمال اول برای موجود طبیعی. (ملاصدرا)
بر اساس این تعاریف، حیات پدیده‌ای است که موجود را از جمادات که فاقد هرگونه فعالیت و کارکردی هستند، متمایز می‌کند. موجود زنده به واسطه حیات، قادر به انجام اعمال مختلفی مانند حرکت، تغذیه، تولید مثل و … است.
حکمت اسلامی، حیات را حقیقتی تشکیکی می‌داند که در مراتب مختلف هستی تجلی می‌یابد. این مراتب به طور کلی به شرح زیر هستند:
1) حیات نباتی: این مرتبه از حیات، مربوط به گیاهان است و شامل توانایی‌هایی مانند جذب مواد غذایی، رشد و تولید مثل می‌شود.
2) حیات حیوانی: این مرتبه از حیات، در موجودات دارای حس و حرکت مانند حیوانات وجود دارد و علاوه بر توانایی‌های حیات نباتی، شامل حس و حرکت ارادی نیز می‌شود.
3) حیات انسانی: این مرتبه از حیات، مختص انسان است و شامل توانایی‌های حیات نباتی و حیوانی، به علاوه عقل و قوای ادراکی و روحانی می‌شود.
4)حیات ملکوتی: این مرتبه از حیات، مربوط به موجودات مجردی مانند فرشتگان است و از حیات انسانی نیز کامل‌تر و والاتر است.
در این مراتب، هر چه موجود به مرتبه‌ی بالاتر حیات نزدیک‌تر می‌شود، از پیچیدگی و ظرافت بیشتری برخوردار می‌شود و توانایی‌های آن نیز افزایش می‌یابد. علاوه بر این مراتب، در برخی از مکاتب فلسفی اسلامی، مراتب دیگری از حیات نیز مانند حیات قدسی و حیات مطلق نیز مطرح شده‌اند. توجه به این نکته ضروری است که این مراتب، تنها دسته‌بندی کلی از حیات را نشان می‌دهند و در هر مرتبه، درجات و مراتب مختلفی وجود دارد.
ملاصدرا در آثار خود گاه موجودات را به دو دسته کلی تقسیم می‌کند: موجودات دارای حیات و موجودات فاقد حیات. گاه نیز همه موجودات را دارای حیات می‌داند. این تفاوت دیدگاه به دلیل تفاوت در تعریف حیات در فلسفه‌های پیش از ملاصدرا و فلسفه ملاصدرا است. در فلسفه‌های پیش از ملاصدرا، حیات فقط شامل موجوداتی می‌شد که دارای علم و قدرت حرکت ارادی باشند. موجوداتی که فاقد این دو ویژگی بودند، طبق این فلسفه‌ها، دارای حیات محسوب نمی‌شدند. اما در فلسفه ملاصدرا، وجود مساوی با علم و قدرت است. بنابراین، از نظر ملاصدرا، همه موجودات دارای حیات هستند، حتی موجوداتی که علم و قدرت حرکت ارادی به معنای رایج آن را ندارند و این نکته بسیار مهمی در فهم ماهیت حیات در حکمت متعالیه است. وی حیات را یکی از کمالات موجودات می‌داند و آن را معادل وجود می‌شمارد. حیات مانند وجود، دارای مراتب و درجات مختلفی است و هر موجودی به اندازه بهره‌مندی از وجود، از حیات نیز برخوردار است. حیات در تمام مراتب وجود جاری است و برخی مراتب آن مانند مراتب وجود در نهایت شدت و برخی دیگر در نهایت ضعف هستند؛ اما هیچ موجودی را نمی‌توان فاقد حیات دانست.
اثبات حیات برای یکی از مراتب هستی، به حکم اصالت بساطت و تشکیک، وجود را برای تمام مراتب هستی، به صورت مشکک، ثابت می‌کند. نکته طلایی این فهم از حیات این است که این دیدگاه با بسیاری از آیات و روایات نیز مطابقت دارد که برای موجوداتی که ظاهراً فاقد حیات هستند، قدرت تکلم، شنوایی، علم و … را ثابت می‌کنند و در نتیجه، نوعی حیات را برای آنها اثبات می‌کنند. ملاصدرا در توضیحی با ذکر آیه «وَ مَا مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ»(اسراء،44) می‌گوید که سجده و تسبیح همه موجودات اختیاری و آگاهانه است و صفات کمالی هفتگانه یعنی حیات، علم، قدرت، شنوایی، بینایی و کلام از موجودات جداپذیر نیست. (صدرالمتالهین،1981، ج ۷، ص ۲۳۵)

منشأ و ماهیت حیات در زیست‌شناسی فرگشتی(تکاملی)

نظریه تکامل از همان زمان که توسط چارلز داروین مطرح شد، دستمایه خدا ناباورانی قرار گرفت که سعی داشتند برای این باور خود به دلیلی علمی استناد کنند.‌ بنابراین مناقشه خداناباوران وارد فاز جدیدی شد که البته بنا نیست در این مقاله شرح کامل آن داده شود.‌ تکامل داروینی تا به امروز مسیر پر فراز و نشیبی را برای تبیین حیات طی کرده است و هنوز کاستی های فراوانی در تفسیر از واقعیت جهان زیست دارد. یکی از این مناقشات مسئله منشأ حیات و چگونگی پیدایش حیات از ماده بی جان است.
چارلز داروین در کتاب منشأ انواع به طور مستقیم به موضوع منشأ حیات نمی‌پردازد. تمرکز اصلی کتاب مذکور بر روی تبیین فرآیند تکامل از طریق انتخاب طبیعی است که به توضیح چگونگی تغییر و تنوع گونه‌های موجود در طول زمان می‌پردازد. با این حال، داروین در فصل پانزدهم کتاب به طور خلاصه به موضوع منشأ حیات اشاره می‌کند. او بیان می‌کند که معتقد است حیات از طریق یک فرآیند تدریجی و پیچیده از مواد غیرزنده پدید آمده است، اما در مورد جزئیات این فرآیند نظریه قطعی ارائه نمی‌دهد. او چندین فرضیه را مطرح می‌کند، از جمله: 1)فرضیه گرم شدن تدریجی: این فرضیه بیان می‌کند که حیات در اثر گرم شدن تدریجی زمین از مواد غیرزنده پدید آمده است. 2) فرضیه آفرینش الهی: داروین این فرضیه را که حیات توسط خدا آفریده شده است رد نمی‌کند، اما آن را در چارچوب نظریه تکامل خود تفسیر می‌کند. داروین در نهایت اذعان می‌کند که منشأ حیات هنوز یک راز حل نشده است و نیاز به تحقیقات بیشتر دارد. او ابراز امیدواری می‌کند که دانشمندان در آینده بتوانند این فرآیند را به طور کامل درک کنند. اما آیا بعد از داروین حل این مسئله به سرانجام رسید؟
خب به ظاهر ماجرا به این راحتی هم نیست. فرضیات مختلفی تا بحال برای منشأ حیات روی زمین مطرح شده است. مهمترین فرضیه ای که مطرح شده است «سوپ اولیه» نام داردکه البته خود داروین به این اشاره کرده بود. « همه شرایط لازم برای تولید اولین موجودات زنده می توانست در حوضچه های کوچک آب گرم با همه انواع نمک های آمونیاک و فسفر، نور، حرارت، الکتریسیته و غیره وجود داشته باشد»(داروین به نقل از ارنست مایر, 1402، ص ۷۹)
در این فرضیه که به عنوان «فرضیه اقیانوس اولیه» نیز شناخته می‌شود، بیان می‌کند که در حدود 4 میلیارد سال پیش، زمین دارای اقیانوس‌هایی بود که از مواد شیمیایی آلی غنی بودند، مانند آمینو اسیدها، اسیدهای نوکلئیک و سایر مولکول‌های آلی. این سوپ اولیه به عنوان بستر اولیه برای پیدایش حیات عمل می‌کرد. اولین مولکول‌های آلی، مانند اسیدهای آمینه و اسیدهای نوکلئیک، در اقیانوس‌های اولیه زمین، که از مواد شیمیایی غنی بودند، شکل گرفته‌اند. این مولکول‌ها به مرور زمان با هم ترکیب شده و مولکول‌های پیچیده‌تر را تشکیل دادند تا اینکه در نهایت اولین سلول‌های زنده پدیدار شدند.این فرضیه توسط زیست‌شناس روسی الکساندر اوپارین در سال 1924 مطرح شد و بعدها توسط دانشمندان دیگری مانند جان وینسنت هالدن و سیدنی فاکس گسترش یافت. (مایر،1402، ص۸۰)
آزمایش میلر-یوری که در سال 1953 توسط هارولد یوری و استنلی میلر انجام شد، نقش مهمی در تأیید فرضیه سوپ اولیه داشت.هدف این آزمایش شبیه‌سازی شرایط اتمسفر اولیه زمین و بررسی امکان سنتز مولکول‌های آلی، مانند اسیدهای آمینه، از مولکول‌های غیرزنده بود.در این آزمایش، مخلوطی از گازهای متان، آمونیاک، هیدروژن و بخار آب در یک فلاسک شیشه‌ای قرار داده شد. این گازها تصور می‌شد که اجزای اصلی اتمسفر اولیه زمین را تشکیل می‌دادند. سپس، با استفاده از جرقه الکتریکی، تخلیه‌ای الکتریکی شبیه رعد و برق در مخلوط ایجاد شد. پس از چند روز، دانشمندان دریافتند که اسیدهای آمینه و سایر مولکول‌های آلی در مخلوط تشکیل شده‌اند. این نتیجه نشان داد که مولکول‌های آلی حیاتی می‌توانند از طریق واکنش‌های شیمیایی ساده در شرایطی که شبیه به زمین اولیه است، سنتز شوند. با وجود اینکه آزمایش میلر-یوری نتایج قابل‌توجهی داشت، اما انتقاداتی نیز به آن وارد شده است.( 2018, p 437 fotuyma,)
برخی معتقدند که این آزمایش شرایط اتمسفر اولیه زمین را به طور کامل شبیه‌سازی نکرده است و ممکن است برخی از مولکول‌های مهم در مخلوط گازی وجود نداشته باشند. به تعبیری شرایط ساده‌سازی شده است و شرایط اتمسفر اولیه زمین را به طور کامل شبیه‌سازی نکرده است. این آزمایش از مخلوطی از گازها استفاده می‌کرد که به اندازه کافی غنی از متان و آمونیاک نبود، که مولکول‌های اصلی برای سنتز اسیدهای آمینه محسوب می‌شوند.
نکته بعدی اینکه این آزمایش از مولکول‌های کلیدی دیگری که در اتمسفر اولیه زمین وجود داشتند، مانند سیانیدهیدروژن و سولفید هیدروژن، استفاده نمی‌کرد. این مولکول‌ها می‌توانند پیش ماده‌های اسیدهای آمینه و سایر مولکول‌های آلی باشند. نکته مهمتر در این مورد این است که این آزمایش فقط نشان داد که مولکول‌های آلی می‌توانند از مواد غیرزنده سنتز شوند، اما نتوانست فرآیند تکامل این مولکول‌ها به سلول‌های زنده را توضیح دهد. اطلاعات به دست آمده حاکی از این است که در گذشته در جو زمین اکسیژن هم وجود داشته است؛ اما میلر آن را نظر نگرفته بود و منتقدان عقیده دارند چنانچه اکسیژن هم در آزمایش وجود داشت، اسیدهای آمینه به طور سریع اکسیداسیون می شدند و از بین می‌رفتند .
ظاهراً به همین راحتی که میلر حدس می‌زد، نبود. یوری میلر از «شرط های ساده کننده در علم» (Simplicity Assumptions in Science)بهره گرفته بودند که خود جای مناقشه بسیار دارد و اساساً تخمین نوع و میزان مولکول های موجود در جو و اقیانوس‌های اولیه بسیار سخت و کاری از روی حدس و گمان است. با وجود این انتقادات، آزمایش میلر-یوری نقطه عطفی در تحقیقات منشأ حیات بود و نشان داد که سنتز مولکول‌های آلی حیاتی در شرایط زمینی اولیه امکان‌پذیر است.
اما این همه ماجرا برای اثبات پیدایش حیات به صورت تصادفی و بدون غایت نیست. مایکل دنتون از جدی ترین افراد منتقد نظریه تکامل معتقد است بسیاری از تلاش‌ها برای تفسیر منشأ حیات بر اساس گستره‌ای از پیوستگی‌های کارکردی که از خواص شیمی ماده به سلول می‌رسد با شکست مواجه شده است. به رغم افزایش بی نظیر علوم در عرصه های گوناگون زیست شناسی، معمای بزرگ چگونگی به وجود آوردن حیات از مواد شیمیایی هنوز حل نشده است. شکاف تبیینی در نظر او برای حل «از شیمی به سلول» به دو لحاظ قابل بررسی و بحث است:
1. مشکل به هم ریختگی
به این معنا که مخلوط ناهمگنی که از ترکیبات آلی ایجاد می‌شود، چگونه منجر به ایجاد پلیمرهای خطی مرتب از مونومرهای استاندارد، آمینو اسیدها، یا اسیدهای نوکلوئیک می‌شود؟ به عبارتی چگونه شیمی پیش‌زیستی با آن همه درهم برهمی و بی‌نظمی خود، بدون اتکا به طرح و تدبیر منجر به ایجاد سلول با آن همه ظرافت و پیچیدگی می‌شود؟
2. واکنش‌های خود بخودی یا همانندسازی الگو
با گذر از مشکل درهم ریختگی در شیمی پیش‌زیستی این پرسش مطرح می‌شود که پلیمرازها چگونه نخستین سیستم همانندسازی را ایجاد کرده اند؟ به زعم او تا کنون اجماع جهانی برای این مشکل مولکول همانندساز وجود ندارد و کسی نمی‌تواند به طور قطع مکانیسم پدیدآیی همانندسازها را توجیه کند.(دنتون، 1399، ص 174)
تحقیقات در مورد منشأ حیات همچنان ادامه دارد و دانشمندان از روش‌های مختلفی، از جمله آزمایش‌های آزمایشگاهی، مدل‌سازی کامپیوتری و تجزیه و تحلیل شهاب‌سنگ‌ها، برای حل این معما استفاده می‌کنند.
ارنست مایر به عنوان یکی از چهره‌های مهم در جریان سنتز مدرن در کتاب چیستی تکامل می‌نویسد:« به رغم همه پیشرفت‌های نظری در راستای حل مسئله‌ی منشأ حیات، این واقعیت هنوز وجود دارد که تا کنون کسی موفق به خلق حیات در آزمایشگاه نشده است»
به نظر می‌توان مسئله را کمی ویژه‌تر بررسی کرد. اینکه چه شرایطی باید اتفاق بیافتد تا امکان حیات در سیاره زمین تحقق پیدا کند. مجموع این ویژگی‌های خاص برای پیدایش حیات، «اصل تنظیم ظریف» نام دارد که تقریر جدیدی از برهان نظم برای اثبات خداوند است و از این زاویه قابل طرح است که :
1. ثابت‌های فیزیکی: ثابت‌های فیزیکی مانند ثابت گرانش، ثابت ساختار ریز و ثابت کیهان‌شناسی، نقشی اساسی در تعیین ماهیت جهان و امکان پیدایش حیات دارند. اگر هر یک از این ثابت‌ها کمی متفاوت بود، جهان ممکن بود به طور کلی متفاوت باشد و حیات به شکلی که می‌شناسیم، امکان‌پذیر نبود.
2. قوانین فیزیکی: قوانین فیزیکی، مانند قوانین ترمودینامیک و الکترومغناطیس، نحوه عملکرد جهان را کنترل می‌کنند. این قوانین باید به گونه‌ای باشند که امکان تشکیل اتم‌ها، مولکول‌ها، سلول‌ها و موجودات زنده را فراهم کنند.
3. جایگاه منحصر به فرد زمین به عنوان سیاره‌ای پذیرای حیات و زیست‌دوست در پرتو تنظیم ظریف کیهانی
پیدایش حیات مبتنی بر کربن، که ما آن را می‌شناسیم، به شرایطی بسیار خاص و ظریف برای پدیدار شدن و تداوم نیاز دارد. سیاره ما، زمین، به طرز شگفت‌انگیزی این شرایط را داراست، گویی که در یک «منطقه طلایی» از تنظیمات کیهانی قرار گرفته است. این ویژگی برای پذیرایی حیات حاصل اتفاقات زنجیرواری است که باید بدون نقص در زنجیره علّی قرار گیرند تا حیاتی که ما می‌شناسیم امکان تحقق پیدا کند.این عوامل را می‌توان به صورت زیر برشمرد:
کهکشان مناسب: زمین در کهکشانی مارپیچی به نام «راه شیری» واقع شده است. کهکشان‌های مارپیچی به دلیل ساختارشان، سطوح مناسب عناصر سنگین‌تر، مانند کربن و اکسیژن را دارند که برای حیات ضروری هستند. در مقابل، کهکشان‌های بیضوی که عمدتاً از ستاره‌های پیر و کم‌فلز تشکیل شده‌اند، برای حیات مناسب نیستند؛ و علاوه بر آن این کهکشان ها تشعشعات مضر فراوانی دارند.
منظومه شمسی پایدار: زمین در منظومه شمسی، در فاصله‌ای مناسب از ستاره خود، خورشید، قرار گرفته است. این فاصله به گونه‌ای است که نه زمین آنقدر به خورشید نزدیک است که توسط گرمای شدید و تابش سوزاننده ذوب شود، و نه آنقدر دور است که یخ بزند و تبدیل به کره‌ای بی‌جان شود.
ستاره ایده‌آل: خورشید، ستاره‌ای منفرد و با ثبات است. اگر خورشید یک ستاره دوتایی بود، کشش گرانشی ستاره دیگر می‌توانست مدار زمین را مختل کند و شرایط را برای حیات غیرقابل سکونت سازد. همچنین، خورشید جرم و دمای مناسبی دارد. بیشتر ستاره‌های کهکشان ما کوتوله‌های سفیدی هستند که فاقد گرمای لازم برای حیات هستند و اگر سیاره ای بخواهد گرمای لازم را از چنین ستاره ای دریافت کند، باید در مداری بسیار نزدیک به این ستاره قرار گیرد؛ ولی نیروی گرانش بالای کوتوله سفید امکان چرخش وضعی را از سیاره خواهد گرفت.
مدار حیات‌بخش: زمین در «منطقه قابل سکونت» یا «ناحیه طلایی»(golden area) خورشید قرار دارد. در این منطقه، سیاره مقدار کافی گرما و نور را از خورشید دریافت می‌کند تا آب به صورت مایع وجود داشته باشد، که برای حیات شناخته شده ضروری است.
چرخش محوری: زمین با زاویه‌ای خاص به دور خود می‌چرخد که باعث ایجاد فصل‌ها و تنوع آب و هوایی می‌شود. این چرخش همچنین به حفظ میدان مغناطیسی زمین کمک می‌کند که از ما در برابر تشعشات مضر خورشید محافظت می‌کند.
عناصر حیاتی: زمین از عناصر لازم برای حیات، مانند کربن، هیدروژن، اکسیژن، نیتروژن و فسفر، به وفور برخوردار است. برخی از این عناصر ممکن است از طریق برخورد شهاب‌سنگ‌ها به زمین رسیده باشند.
جو محافظ: زمین دارای جوّ ضخیمی است که از آن در برابر تشعشات مضرّ خورشید، ذرات باردار و اجرام آسمانی سرگردان محافظت می‌کند. این جوّ همچنین به تنظیم دمای سیاره و حفظ شرایط مناسب برای حیات کمک می‌کند.
با وجود پیچیدگی و ظرافت شرایط لازم برای حیات، زمین به طرز شگفت‌انگیزی تمام این شرایط را داراست. این امر باعث شده است که برخی از دانشمندان و فیلسوفان بر این باور باشند که وجود حیات در زمین ممکن است نتیجه یک «تنظیم ظریف»(Fine tune universe) کیهانی باشد، به این معنی که قوانین فیزیک و ثابت‌های بنیادی جهان دقیقاً به گونه‌ای تنظیم شده‌اند که امکان پیدایش و تداوم حیات را فراهم می‌کنند.
در حالی که بحث در مورد تنظیم ظریف کیهانی همچنان ادامه دارد، یک چیز مسلم است: زمین مکانی منحصر به فرد و گرانبها در پهنه هستی است. درک عمیق‌تر از شرایطی که حیات را در زمین امکان‌پذیر کرده است، نه تنها به ما در درک بهتر جایگاه خود در کیهان کمک می‌کند، بلکه می‌تواند نگاه نادرست خداناباوران را نسبت به پیدایش تصادفی و بی طرح و تدبیر حیات مورد نقد جدی قرار دهد. برخی از خداناباوران، با مشاهده ظرافت و پیچیدگی شرایط لازم برای حیات در زمین، به این نتیجه می‌رسند که وجود حیات در اثر «شانس کور» یا «تصادف» بوده است. آنها معتقدند که نیازی به وجود خالق یا طراح هوشمند برای توضیح این پدیده شگفت‌انگیز نیست.
مسئله منشأ حیات در رویکرد طراحی هوشمند هم پاسخ‌های قابل توجهی دارد. ویلیام دمبسکی، به عنوان یکی از مدافعان اصلی نظریه طراحی هوشمند، منشأ حیات را با استفاده از مفهوم «پیچیدگی مشخص شده» (Specified Complexity) توضیح می‌دهد. او بر این باور است که برخی پیچیدگی‌ها در جهان وجود دارند که به نظر نمی‌رسد از طریق فرآیندهای تصادفی و انتخاب طبیعی قابل توضیح باشند. دمبسکی معتقد است که این پیچیدگی‌ها نشانه‌ای از وجود یک طراح باهوش هستند و از نظریه احتمالات برای اثبات وجود پیچیدگی‌های غیرقابل کاهش و پیچیدگی مشخص شده استفاده می‌کند.
دمبسکی همچنین ادعا می‌کند که نظریه‌های داروینی توضیحات کافی برای منشأ هر سیستم بیوشیمیایی یا سلولی اساسی ارائه نمی‌دهند و به جای آن، تنها به «حدس‌های آرزومندانه» تکیه دارند.( Dembski, Intelligent Design and the Logos of Creation)
او این دیدگاه را به عنوان یک چالش به نظریه فرگشت ارائه می‌دهد و می‌گوید که طراحی هوشمند یک توضیح معقول‌تر برای پیچیدگی‌های موجود در زیست‌شناسی و کیهان است.
در فلسفه علم، نظرات مختلفی در مورد اینکه آیا زیست‌شناسی در آینده می‌تواند معماى منشأ و ماهیت حیات را حل کند یا خیر، وجود دارد. برخی به محدودیت‌های روش‌شناختی روش‌های علمی فعلی ممکن است برای مطالعه دقیق فرآیندهایی که در میلیاردها سال پیش رخ داده‌اند، کافی نباشد. برخی معتقدند که فرآیند پیدایش حیات به قدری پیچیده است که ممکن است هرگز به طور کامل درک نشود.
مسئله منشا و ماهیت حیات پرسشی مرزی است که میان علوم تجربی و فلسفه و الهیات ایستاده است که نمی‌توان بدون توجه به فلسفه و الهیات آن را تنها با رویکرد تقلیل‌گرایانه و فیزیکالیستی تبیین نمود.
نکته آخر اینکه مفهوم حیات را نمیتوان در غیاب علت غایی تبیین کرد. در شماره آتی فصل نامه نبراس بیشتر در این مورد بحث خواهیم کرد.

نتیجه

در باب مسئله پیدایش حیات مسائل متعددی قابل طرح است تا انگاره‌های الحادی نادرستی که در توجیه پیدایش حیات از جهان بی جان مطرح می‌شود را پاسخگو باشد. به طور اجمال می‌توان به موارد زیر به عنوان محورهای پاسخ به این مسئله ذکر نمود.
1. احتمال ناممکن: احتمال اینکه تمام شرایط لازم برای حیات به طور تصادفی و بدون هیچ برنامه‌ریزی در یک سیاره گرد هم آیند، بسیار ناچیز است. مقایسه این اتفاق با برنده شدن در قرعه‌کشی میلیون‌ها بار متوالی، ایده‌ای گویا از این احتمال ناچیز به دست می‌دهد.
2. تنوع و پیچیدگی حیات: حیات در زمین به موجودات تک‌سلولی ساده محدود نمی‌شود. بلکه شامل تنوع شگفت‌انگیزی از موجودات زنده، از باکتری‌ها تا گیاهان و حیوانات پیچیده، با ساختارها و عملکردهای فوق‌العاده ظریف و دقیق است. تصادفی پدید آمدن چنین تنوع و پیچیدگی از موجودات زنده، امری غیرقابل باور به نظر می‌رسد.
3. تنظیم ظریف قوانین فیزیک: قوانین فیزیک و ثابت‌های بنیادی جهان با دقت شگفت‌انگیزی تنظیم شده‌اند تا امکان وجود و پویایی حیات را فراهم کنند. تغییر حتی اندکی در این قوانین می‌توانست منجر به جهانی شود که در آن حیات به هیچ وجه امکان‌پذیر نبود.
4. وجود کد ژنتیکی: موجودات زنده بر اساس دستورالعمل‌های پیچیده‌ای که در کد ژنتیکی آنها ذخیره شده است، عمل می‌کنند. این کد به مثابه یک زبان برنامه‌نویسی فوق‌العاده پیچیده است که وظایف مختلف سلول‌ها و موجودات زنده را کنترل می‌کند. تصادفی پدید آمدن چنین کد منظمی، امری غیرممکن به نظر می‌رسد.
5. نبود شواهد تجربی: هیچ شواهد تجربی برای تأیید ایده «شانس کور» یا «تصادف» به عنوان منشأ حیات وجود ندارد. در مقابل، شواهد علمی متعددی از جمله تنوع و پیچیدگی حیات، تنظیم ظریف قوانین فیزیک و وجود کد ژنتیکی، از وجود یک طراح هوشمند برای پیدایش حیات پشتیبانی می‌کنند.
6. نبود مرز دقیقی بین موجودات: این نکته به مهمترین دغدغه در زیست‌شناسی برای طبقه‌بندی موجودات اشاره دارد که به نبود مرز دقیقی میان موجود زنده و بی‌جان در موجوداتی همچون ویروس‌ها است. از همین رو است که در حکمت متعالیه به تشکیکی بودن مراتب حیات به سان تشکیکی بودن در وجود است.

کتابنامه

مایکل دنتون، تکامل: نظریه ای همچنان در بحران، ترجمه زینب خدایی، نشر پارسیک، 1399.
ارنست مایر، چیستی حیات، ترجمه مهدی صادقی، نشر نی، 1402.
فردریک کاپلستون، تاریخ فلسفه، ج 1، ترجمه سید جلال الدین مجتبوی، سروش، تهران،1380.
صدرالمتالهین، الحکمه المتعالیه فی اسفار الاربعه، دار احیاء تراث، بیروت، 1981.
Dembski Reflects on The Origins of a Classic | ID the Future. https://idthefuture.com
Dembski Reflects on the Origins of a Classic | Evolution News. https://evolutionnews.org/2023/11/bill-dembski-reflects-on-the-origins-of-a-classic/..
Douglas J.Futuyma, Evolution, fourth edition , Sinauer publisher, 2018.
https://astrobiology.nasa.gov/research/life-detection/about
Intelligent Design and the Logos of Creation – Bill Dembski. https://billdembski.com/wp-content/uploads/2019/09/ID-and-the-Logos-of-Creation.pdf.
William Dembski: Why Intelligent Design Matters | ID the Future. https://idthefuture.com/1595

اشتراک گذاری نمایید
Facebook
Twitter
LinkedIn
WhatsApp
Telegram
مطالب مرتبط قبلی و بعدی
مطالب مرتبط
تازه ها