مقدمه
دکتر علی شهبازی استاد دانشگاه، پژوهشگر و مترجم آثار متعدد در حوزه الهیات و الحاد هستند که در این گفتگو با تکیه بر تجربیات خود، به تحلیل ریشهها، دلایل و پیامدهای این جریان پرداختهاند. وی با تاکید بر تفاوتهای الحاد جدید با الحاد کلاسیک، به نقش عوامل اجتماعی، فرهنگی و ایدئولوژیک در گسترش این تفکر اشاره میکند. همچنین، به بررسی تأثیر الحاد جدید بر نسل جوان و چالشهای پیش روی جوامع دینی میپردازد. دکتر شهبازی، الحاد جدید را جریانی میداند که با بهرهگیری از زبان ساده و عوامپسند، مخاطبان گستردهای را هدف قرار میدهد. وی معتقد است که این جریان با طرح پرسشهایی درباره نقش دین در زندگی روزمره و انتقاد از ناکامیهای تاریخی جوامع دینی، در بستر اجتماعی ایران که با تشتت فرهنگی و مشکلات اقتصادی مواجه است، به خوبی نفوذ کرده است. در ادامه نظر مخاطبان فرهیخته نبراس را به این گفتگو جلب مینماییم.
نبراس: با عرض سلام و تقدیم احترام. لطفاً توضیحات مختصری پیرامون فضای الحاد جدید در ایران و در فضای کشورهای اسلامی مطرح بفرمایید که چه افقی پیش روی این جریان است و چه اتفاقاتی افتاده و خواهد افتاد؟
دکتر شهبازی: به نام خداوند. در ایران و جهان اسلام بهطورکلی، خوشبختانه حدود یک دهه است که در محافل علمی و حوزوی و دانشگاهی، جریانهای جدید الحادی بهویژه جریان موسوم به الحاد جدید، معرفی میشود و کتابها و مقالاتی در این حوزه توسط گروههای الهیاتی و فلسفی نگاشته شده و ترجمه شده است و بحمدالله در چند ساله اخیر گروههای تخصصی شکلگرفته و مشغول به فعالیت هستند. در دیگر کشورهای اسلامی بهویژه کشورهای عربی، چندان درک روشنی از این جریان جدید ندارند. کتابها و رسالههایی که در این کشورها نوشته شده است خیلی درک عامیانه و سنتی از این جریان دارند و هرگونه نقد دین را الحاد پنداشتهاند؛ لذا به نظر میرسد نسبت به ایران بهعنوان مسئله مطرح نشده است.
نبراس: بازتاب جریان الحاد جدید در سطح جامعه چگونه بوده است؟
دکتر شهبازی: حقیقت این است که برخی از پدیدههای فکری و فرهنگی در جامعه ما بهصورت اصیل و عمیق ورود نداشتهاند؛ بلکه به گونه بسیار سطحی و عوامانه به دست عموم میرسد و عموم جامعه بر اساس سلایق و دیدگاههای خودشان به آن میپردازند. بهعنوان نمونه در سطح عموم جامعه – منظور کتابخوانان و بهویژه کسانی که عمومی خوان هستند – آنچه از الحاد میدانند خیلی دامنه وسیعی دارد بهگونهای که حتی معنویتهای نوظهور را هم در برمیگیرد و این جریانها را هم جزء الحاد جدید محسوب میکنند. البته طبیعی هم هست؛ زیرا منابع اصیل این جریان در دسترس نیست و زمان میبرد تا آنکه افراد پختهتر شوند.
نبراس: اگر بخواهیم ریشههای دین گریزی را ارزیابی کنیم، سهم الحاد جدید چقدر است و چند درصد به جریان الحاد جدید بستگی دارد. خصوصاً در بحثهای معرفتشناختی و جهانبینی علمی قشر جوان در حال تأثیرگذاری هستند و به فرایند دینگریزی و عدم باور به مبدأ الهی دامن میزنند؟
دکتر شهبازی: با جرئت میتوان گفت ارتباط مستقیمی وجود دارد بین فرایند سکولاریزاسیون در ایران (اگر وجود چنین فرایندی را مفروض بدانیم) و اندیشههای الحادی جدید. بهعنوان نمونه یکی از اوصاف الحاد جدید، (البته تعریف جریان الحاد جدید را برای مخاطبان مفروض میپندارم) این است که مخاطب شبهات الحادی عوض شده است. جریانهای الحاد فلسفی و روانشناختی و بهصورت کلی الحاد کلاسیک در حلقههای علمی و محافل دانشگاهی مطرح میشد. گویا مخاطب آنها خاص بود و بیشتر الهی دانان و فیلسوفان و اهلنظر بودند؛ اما اینجا مخاطب عوامالناس شده است. اگر از دهه نود میلادی قرن بیستم به این سمت آثار را بنگرید، عوامالناس مخاطب جریان الحاد جدید شدهاند. در این هنگام، سخن از مبانی دینی نیست، سخن از اثبات فلسفی و براهین فلسفی به نفع یا علیه خداباوری نیست؛ بلکه اینها سخنان گیرا و ساده و روشنی را به صورتی که عامه مردم بفهمند و لمس کنند مطرح میکنند. مثلاً اینکه دین به چه درد شما خورده است؟ تاکنون گمان کردهاید که این دین از کجا آمده است؟ این پرسشهایی است که ملحدان قدری همانند داوکینز مطرح میکنند. بیایید بگویید دین در سطح جامعه چه منافع و زیانهایی را داشته است و زیانهای دینباوری را بهصورت تاریخی مطرح میکنند.
حال که مخاطب عوامالناس شدند و سطح بحث ایدئولوژیک شد، باید گفت در بستر اجتماعی کشوری مثل ایران، زمینههای پذیرش این پرسشها وجود دارد. در سطح اجتماعی تشتت فرهنگی فراوانی وجود دارد و آموزشوپرورش و آموزش عالی نتوانستهاند رویکرد منسجمی را ارائه کند به صورتی که مردم در یک بستر فرهنگی منسجمتر زیست فرهنگی داشته باشند؛ لذا همین تشتت فرهنگی یکی از مایههای پذیرش پرسشهای ملحدانه شده است. همچنین مشکلاتی موجود در نظام دینی همانند مشکلات معیشتی و اقتصادی در زندگی مردم، سبب میشود که این مشکلات را منسوب به دین بدانند و لذا این پرسشها در چنین زمینهای شکوفاتر شده و به دل و ذهن مینشیند. همینگونه شما این قضیه را پروبال بدهید و یک مسئلهای دیگر را وارد بحث کنید و آن اینکه ملحدان جدید الهی دان و فیلسوف نیستند و به عبارتی از عوامالناس هستند که در حوزههای علومتجربی زیست، عصبشناسی و کیهانشناسی تخصصهایی دارند و آمدهاند در حوزههای دینی ادعاهایی را مطرح کنند.
اتفاقی که افتاده این است که تفکر اینها وجهه ایدئولوژیک یافته است. یعنی هم ایجابی شده است و هم مبارزهطلبی میکند؛ بهعبارتدیگر میخواهد دین را براندازد و لذا به دنبال ابزارهای براندازی دین هستند. یکی از ابزارهای آنها مغالطه و توسل به ناکامیهای تاریخی جوامع دینی میباشد. این ابزارهای ایدئولوژیک و عوامپسند در بستر جوامع دینی بهتر جواب میدهد. به این مناسبت است که میتوان گفت فرایند سکولاریزاسیون در جوامع دینی بهویژه ایران میتوان با جریان الحاد جدید نوعی همخوانی و همدستی پیدا کند.
نبراس: بنابراین مباحث مبنایی که وجود دارد همانند رابطه علم و دین و یا رابطه دین و سیاست به اندیشههای الحادی دامن میزند!
دکتر شهبازی: درست است دامن میزند. نمیتوان گفت تنها عامل است؛ اما از عواملی است که بستر مناسب را برای آن اندیشههای الحادی فراهم میکند. از همین رو در این اندیشههای الحادی جدید، براهین اثبات وجود خدا را نمییابید یا درباره ضرورتهای دین مطلبی نمییابید؛ بلکه میروند سراغ جنگ علم و دین یا منشأ دین.
نبراس: این رسالت را چه کسی به عهده ملحدان جدید گذاشته است؟ در گذشته اگر دانشمندان علومتجربی دم از دین میزنند و رویکرد شخصی داشتند، پیرامون احوال شخصی خودشان بود؛ اما ملحدان جدید یک رسالت پیامبرگونه برای خود قائل شدهاند. رازش چیست که ملحدان جدید دست به تبلیغ به این گستردگی میزنند؟
دکتر شهبازی: به نظرم کسی رسالتی را بر دوش آنها ننهاده است. گاه رسالتها بهصورت تاریخی شکل میگیرد. این بحث بسیار مهمی است. من خیلی به ریشههای تاریخی کهنتر رجوع نمیکنم؛ بلکه بررسی ریشههای تاریخی در همین قرن بیستم، روشن میسازد که چه شد برخی از ملحدان جدید چنین رسالتی را برای خود تعریف کردند.
در دهههای پایانی قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم میلادی، پیشبینیهای جامعهشناختی این بود که روند سکولاریزاسیون و جدایی دین از سیاست و رفتن دین از حوزه عمومی به حوزههای خصوصی و فروپاشی دستگاههای مابعدالطبیعی روند روبهرشد و در حال گسترش خواهد بود. این به طور قطعی به چشم میآمد که آینده جوامع بشری، آیندهای فارغ از دین خواهد بود و دین به کنج خانهها و ذهنهای شخصی عقبنشینی میکند. این پیشبینی تحلیلگران اجتماعی بود؛ اما در دهه نخست قرن بیستم، بهیکباره با پدیده جدیدی تحت عنوان بنیادگرایی مسیحی مواجه میشویم که با استقبال عجیبی در یک بازه زمانی خیلی کوتاه مواجه میشود. از انتشار جزوهای به نام «اصول» این ماجرا رسمیت مییابد. انتشار بیش از پنج میلیون نسخه از این جزوه و همچنین بیش از دویست ایستگاه رادیویی که بهصورت گسترده پیام این بنیادگراهای مسیحی را تبلیغ میکرد. این استقبال یک ضربهای بود که بر آن پیشبینی وارد آمد.
در ادامه در نیمه دوم قرن بیستم، جریانهای سیاسی که اتفاق افتاد بهویژه با رویکرد دینی و به طور خاص در خاورمیانه، آن پیشبینی را مجدداً زیر سؤال میبرد! پس تقابلی که با آن سکولاریزاسیون پیشی بینی شده ایجاد شده بود، یک تقابل دینی از نوع بنیادگرایی بود، چه در حوزه فرهنگ مسیحی و چه در حوزه اسلامی. بهعبارتدیگر یک جبههگیری شد.
حال تصور کنید افرادی پیدا شوند و تلاش کنند همان پیشبینی را محقق کنند. در این واکنش روانی و اعتقادی، آرامآرام جریانی شکل گرفت که متناظر و در سوی مقابل با جریان دینی بنیادگرایی بود و میتوانیم به تعبیری وصف خداناباوری بنیادگرایانه را برای آن بکار ببریم. پس این ایدئولوژی بهصورت تاریخی شکل گرفت و البته بعداً مصادف شد با انفجار برجهای دوقلو و خشم و انزجار عمومی که در قالب نگاه ضدّدینی خود را نشان داد و در مناظرات و مقالات و محافل اجتماعی و رسانهای صورت آشکار خود را نشان داد.
نبراس: به نکات خوبی اشاره کردید. به ریشههای جامعهشناختی دین که چطور جریانهای بنیادگرا در دل رویکردهای سکولار به وجود میآید. در این شماره از نشریه نبراس با موضوع تکامل، کتاب «تکامل، تصادف و خدا» نوشته برندن سوییتمن که توسط حضرتعالی ترجمه شده است، معرفی میگردد. تقاضایم این است که درباره قلم و شخصیت نویسنده و دیدگاه الهیاتی او نسبت به نظریه تکامل توضیحاتی ارائه بفرمایید.
دکتر شهبازی: ایشان به لحاظ شخصیتی فردی خداباور است و نوع دفاع وی از خداباوری تقریباً مشابه دفاع فیلسوفان مشائی اسلامی است. وی میکوشد که مشرب فلسفی خود را در نقد جریانهای الحادی فراموش نکند و بر همان مشرب بماند، نظیر آقای پلانتینگا که در مواجهه با خداناباوران هیچگاه از مشرب الهیاتی فلسفی خودش کوتاه نمیآید. در این کتاب نیز سبک استدلال او، سبک مشائی است که بر اساس قانون علی و معلولی مورد قبول خود، تصادف را در تکامل نقد میکند.
آن رویکرد تازهای که وی در این کتاب بر آن تأکید میکند این است که تلاش دارد تقابل سنتی بین نظریه تکامل و خداباوری را از میان بردارد و تلاش میکند نشان دهد که نظریه تکامل داروینی لزوماً در تقابل بنیادی با خداباوری نیست.
سخن سوئیتمن بر یک جریانی استوار است که میتوان آن را جریان سوم دانست. جریان اول علمگرایی ملحدانه و تکامل الحادی. جریان دوم آفرینشباوری که نظریه تکامل را نقض میکند و خداوند خالق مدبر را میخواهد اثبات بکند. جریان سوم تلفیق اینها است که قائل به تکامل خداباورانه است و در کل میگوید تقابل محکمی میان تکامل و آفرینشباوری وجود ندارد. سوئیتمن البته اندکی هم دغدغه دینی دارد و نگران است و در گفتگوهایی که با ایشان داشتم متوجه داشتم روند سکولاریزاسیون در خاورمیانه برایش مهم است.
نبراس: پیشنهاد ایشان نسبت به جامعه خودش چیست؟
دکتر شهبازی: وی میگوید در غرب سکولاریزاسیون دست غالب را دارد. ایشان در مقدمهای که برای ترجمه فارسی کتاب نگاشته است، میگوید که شاید کوششهای برندن و علی (مرادش اینجانب بودم) در تلفیق و آشتی و علم و دین مؤثر باشد. وی میگوید واکنشی عمل نکنیم و برویم سراغ دیدگاههای تلفیقی. بنده نیز میپسندم و باور دارم دیدگاههای صفر و صدی زیانبار است. ایشان معتقد است رویکرد تقابل علم و دین را کنار بگذاریم و بلکه به مبانی و حوزههایی اشاره کنیم که گفتگوی علم و دین مطرح شود. همزیستی علم و دین را توصیه میکند. بنده نیز بر همین منهج هستم و توصیه میکنم و دوگانه یا این یا آن را زیانبار میدانم.
نبراس: باتوجهبه تجربیات خوب حضرتعالی در حوزه آشنایی و نقد جریان الحاد جدید، چه توصیهای به فعالان این حوزه دارید و این که به چه مقولاتی بپردازند.
دکتر شهبازی: توصیه اینجانب به عزیزان حوزههای علمیه یا گروههای الهیاتی که میخواهند با الحاد مواجهه کنند و احیاناً مسئلهشان الحاد است، این است که به نظرم نیاز است که ما در اضلاع الهیاتیمان تجدیدنظر بنیادی کنیم. اشارهای کلی به این اضلاع الهیاتی بکنم.
ضلع اول- خداشناسی
گروههای الهیاتی و حوزههای علمیه تا آنکه درک «دیگر و تجدیدنظر شده» از خدا و ارتباط خدا با جهان نداشته باشند، اساس تقابلشان با الحاد نارسا خواهد بود. ما با کدام خدا مواجه هستیم؟ الحاد جدید کدام خدا را نقد میکند؟
الحاد جدید اساساً کاری به پانِنتئیسم و خدای سلسلهمراتبی ندارد؛ زیرا آزاری به وی نمیرساند؛ اما بهشدت با خدای ادیان ابراهیمی مقابله میکند. آن خدای شخص وار دستاندرکار خالق. اگر خدای شخص وار خالق مدبر را در الهیاتم محور قرار دادم، لوازمی دارد که باید به آن لوازم به معنای تازه و نگاهی نو بیندیشیم.
برای نمونه یکی از ابزارهای مهم برای مبارزه با خداباوری جدید، پدیدهای به نام شر است. خدای شخص وار با پدیده شرّ چگونه سازگار است. پاسخهای سنتی را من ملاحظه کردهام، تا حدود زیادی گویا نیست و نارسا است. باید در رویکرد خود نسبت به پدیده شرّ و خدای شخص وار، بهعنوان یک الهیدان جدید باید ملاحظات الهیات یهودی و مسیحی امروز را نیز ببینم. توصیه این است چه مفهومی از خدا را مبنا قرار میدهم و لوازم آن مفهوم چیست؟
ضلع دوم- انسانشناسی
بهعنوان الهیدان و کسی که مقابله با این جریان کند، ضلع دیگر انسانشناسی است. انسانشناسی که تاکنون با آن مواجهه داشتهایم، انسانشناسی سنتی دوگانه انگار بوده که امروزه موضوع مطالعات جدید نیست و خداباوری دینستیز مبتنی بر مکانیزمهای عصبشناختی سراغ نقد باورهای دینی میآید، مبانیاش یگانهانگاری است. هنگامی که انسانشناسی تکاملی و یگانه انگارانه باشد و از آن مبنا سراغ نقد دین و باورهای دینی و منشأ باورهای دینی میآید، چگونه میتوانیم با دوگانهانگاری افلاطونی و دکارتی آن را نقد کنیم؟ ممکن است حق با ما باشد؛ اما شنونده ندارد. در اینجا باید تکلیف خود را مشخص کنم، آنگاه میتوانم لوازم این دیدگاه را حدس بزنم و با نگاهی به لوازم و پیامدهای دیدگاهم مکانیزمهای شناخت و تحلیل را بکار گیرم.
ضلع سوم- جهانشناسی
جهانشناسی فعلی که با آن مواجه هستیم کاملاً متفاوت است با جهانشناسیهایی که امروزه جریانهای الحادی با توسل به آن بهنقد دین و باورهای دینی میپردازند.
ضلع چهارم- معرفت شناسی
همچنین در حوزه معرفتشناسی ما بهصورت سنتی، الهی دان و طلبه حوزه علمیه ما، با معرفتشناسی مبتنی بر تطابق ذهن و عین کار میکند و بر اساس آن به دنبال یقین منطقی است، درحالیکه در معرفتشناسی جدید اساساً به دنبال آن نیستند. نمیخواهیم بگوییم کدام یک درست است، مرادم این است که اضلاع فکری خود را و نگاه خود را تنقیح نماید. از همین رو در مقدمه کتاب آیا علم و دین سازگارند گفتهام که وجه دیگری که در مناظرات اعتبار زیادی یافته، شنونده مناظره است و چیزی که به شنونده باید القا شود معرفتشناسی؛ بلکه نوعی معقولیت است. انتظار ما باید نشاندادن معقولیت باورها باشد تا پیروز میدان باشیم. حتی به قول برخی از بزرگان گاهی معقولیت حداقلی هم کافی است، بهگونهای که بر نقضهایی که بر آموزههای دینیام وارد شده، آنها را دفع کنم و همین کار ما را راه میاندازد و ضرورتی ندارد که به دنبال یقین برای مخاطب باشیم.
اینها کلیاتی است که لازم دانستم برای عزیزانی که در این حوزه فعالیت میکنند، تصویرشان از خدا، انسان و جهان و معرفت، به محک تصاویر امروزی برود. چهبسا در خداشناسی ما با خداشناسی تصدیقی مواجه شویم. برای نمونه در خداشناسی پاننتئیسیتی – صدرایی ممکن است الهیات گشوده و الهیات تکاملی را بیاورید در همین خداشناسی جای دهید. یعنی نوعی تلفیق میان خداشناسی سلسلهمراتبی صدرایی و الهیات پویشی و الهیات گشوده صورت گیرد. آیا نمیتوانیم تلفیقی میان اینها صورت بدهیم؟ دستکم بهصورت مسئله میتواند مطرح باشد.
تأکید بر خداشناسی که خدای خالق مدبری که در جزئیات عالم دخالت میکند و… در مسائل بسیار عدیدهای دست ما را میبندد و لذا این الهیات تصدیقی در منظر ما است و میتواند محل توجه بزرگواران قرار گیرد.
نبراس: یعنی بهعبارتدیگر جنبشهای فکری برخاسته از الحاد فلسفی و بهویژه الحاد علمی، نگاه سنتی ما نسبت به خدا را دچار تحول میکنند. همانند گذشته نیست که الهیدان در گوشهای بنشیند و تفلسف کند و الهیات بورزد و آن را به جامعه عرضه کند. جامعه منتظر چنین پاسخهای الهیاتی نیست؛ بلکه جامعه در کف میدان مبارزه پاسخهای الهیاتی را میخواهد دریافت کند.
دکتر شهبازی: دقیقاً همین است. الهیات و الهی دان باید از کنج تأملات نظری خود بیرون آید؛ چرا که جامعه در معرض نقدهای دین ستیزانه است و لذا از الهی دان میپرسد دین به چه درد من میخورد؟ خدا در کجای زندگی من قرار دارد؟ الهیدان باید بیاید و در حوزههای مختلف انسانشناسی و روانشناسی جدید مطالعه نموده و پاسخهای خود را ارائه کند. الهیدان نمیتواند تحولات در حوزههای مختلف حتی در حوزه سیاسی را نادیده بگیرد. مثلاً یک نظام دینی با وعده پیشرفت رفاه اقتصادی و آرامش تأملاتش وارد عرصه سیاست میشود؛ در اینجا اگر کارآمدی نداشته باشد، آن ناقد دین شبهه میاندازد که کارآمدی دین کجاست؟
نبراس: اگر مجموعه کتابهایی را برای سیر مطالعاتی علاقهمندان معرفی بفرمایید ممنون میشوم.
دکتر شهبازی: در طول چند سال گذشته بستهای را آماده کردهام که حاصل دغدغههای شخصی بنده و تعاملاتی که با دانشجویان داشتهام، میباشد. اولین آنها رساله دکتریام بود که منتج به کتاب الحاد جدید شد. سپس کتاب تکامل، تصادف و خدا اثر برندن سوئیتمن و در ادامه کتاب دیگری خدا و الحاد جدید از جان اف.هات و در ادامه کتاب آیا علم و دین سازگارند مناظره دنیل دنت و پلانتینگا را به چاپ رساندم. البته کتاب دیگری در راه است با عنوان تاریخچه مختصر الحاد که بهزودی به چاپ میرسد. با این چند کتاب مخاطبان میتوانند نمای کلی از آنچه اتفاق افتاده را ببینند و ثانیا روش های مبارزه ملحدان با دین را ملاحظه کنند و همچنین نوع مواجهه الهی دانان به ویژه الهی دانان مسیحی در این عرصه را ببینند و الگو برداری کنند. امیدوارم مفید واقع شود. برای شما و دوستان نشریه نبراس آرزوی موفقیت دارم.
از حسن توجه و همکاری حضرتعالی با نشریه نبراس سپاسگزارم.