پارادایم کلام امامیه

مقدمه: برای آن­که بخواهیم میراث قرآنی مباحث توحیدی را زیر ذره­بین قرار دهیم، نیاز به یک مقدمه داریم. مقدمه ای شبیه مقدمیت علم اصول برای فقه که گاهی ممکن است بزرگتر از ذی المقدمه باشد، چرا که بسیاری از گره­ها را همین مقدمه باز خواهد کرد. مراد از کلام در این بحث همان معنای عام رایج­اش هست؛ یعنی علمی که متکفل پرداختن به یک سری از عقاید با شالوده‌های نصوص دینی است. طراحی مدل علم کلام، به معنای بازطراحی کلام است اما نه به­گونه­ای که به‌صورت یک درس‌نامه بنویسیم؛ بلکه طراحی، یعنی چگونگی نگاه ما به آن­چه ۱۴ قرن بعد از نزول قرآن و صدور احادیث اهل‌بیت علیهم‌السلام به این‌طرف که می‌تواند سازه‌های کلامی­مان را درست کند. این­که چگونه بوده و چگونه شده است؟ این رشد و بزرگ شدن و تحول و تطور، ما را از منبع دور کرد یا باعث شد برخی از زوایای تاریک و مبهم آن منابع و متون نصوص دینی ما روشن‌تر شود؟ اگر بتوانیم این را بیان کنیم، خیلی از عقبه‌ها برای ما روشن خواهد شد.

پارادایم کلام شیعه

حجه السلام و المسلمین مصطفی اسکندری

جلسه اول

جلسه­ اول:

مقدمه:

برای آن­که بخواهیم میراث قرآنی مباحث توحیدی را زیر ذره­بین قرار دهیم، نیاز به یک مقدمه داریم. مقدمه ای شبیه مقدمیت علم اصول برای فقه که گاهی ممکن است بزرگتر از ذی المقدمه باشد، چرا که بسیاری از گره­ها را همین مقدمه باز خواهد کرد.

مراد از کلام در این بحث همان معنای عام رایج­اش هست؛ یعنی علمی که متکفل پرداختن به یک سری از عقاید با شالوده‌های نصوص دینی است.

طراحی مدل علم کلام، به معنای بازطراحی کلام است اما نه به­گونه­ای که به‌صورت یک درس‌نامه بنویسیم؛ بلکه طراحی، یعنی چگونگی نگاه ما به آن­چه ۱۴ قرن بعد از نزول قرآن و صدور احادیث اهل‌بیت علیهم‌السلام به این‌طرف که می‌تواند سازه‌های کلامی­مان را درست کند. این­که چگونه بوده و چگونه شده است؟ این رشد و بزرگ شدن و تحول و تطور، ما را از منبع دور کرد یا باعث شد برخی از زوایای تاریک و مبهم آن منابع و متون نصوص دینی ما روشن‌تر شود؟ اگر بتوانیم این را بیان کنیم، خیلی از عقبه‌ها برای ما روشن خواهد شد.

لذا در این بحث دنبال پارادایم کلام امامیه هستیم. آن پارادایمی که بوده است و ما آن را گم‌کرده‌ایم و نه آن پارادایمی که متوقع هست و ما آن را می‌خواهیم بسازیم.

تعریف پارادایم:

در تفسیر واژه­ی «پارادایم» از بین بیست ‌و چند معنایی که دارد ما یک معنا را توضیح داده و انتخاب خواهیم کرد تا به‌اشتباه نیفتیم. کشف معنای این واژه بسیار مهم است. اما پارادایم چیست؟

من این ادعا را نمی‌کنم که در متون ما پیچیدگی‌های ذهنی و زبانی وجود ندارد و باید با آن­ها به گونه­ی کوچه و بازاری برخورد کنیم. اما معتقدم که درک این پیچیدگی­ها، ضرورتاً نیاز به‌ پیش­فرض‌های بیرون و غریبه (مثل فلسفه یونان، ریاضیات و فیزیک) از متن ندارد.

مراد من این نیست که این علوم قَدَّش نمی‌رسد؛ بلکه ساختار متنی که شخصی، برای جمعی نازل کرده است، این است که از دل خودش بجوشد، اما این به معنای تفسیر قرآن به قرآن نیست، بلکه حتماً با رجوع به روایات اهل‌بیت علیهم‌السلام صورت می­گیرد که فرم و شکل خاصی دارد و به تعبیری خوانش متن را به ما یاد داده‌اند و چیز عجیب ‌و غریبی نیست. اما در عین ‌حال، پیچیده است و پیچیده هم به معنای صرفاً سخت نیست بلکه به معنای این است که دقت نظر لازم دارد و کار را یک‌روزه تمام نکرده بلکه به اندازه­ی ۲۵۰ سال، این متن، قد کشیده است.

من می‌گویم این متن یعنی قرآن ۲۵۰ سال یعنی به‌ اندازه­ی دوران صدور روایات اهل‌بیت علیهم‌السلام قد کشیده است. ما دنبال این هستیم که این متن قد کشیده­ی ۲۵۰ ساله چه بوده است و درصدد آن هستیم که غبارهایی که روی این متن ۲۵۰ ساله­ی رشد کرده، نشسته است را، کنار بزنیم.

دو رویکرد کلان به شیعه‌­پژوهی:

اگر به آموزه­های کلامی شیعه با رویکردی کلان بنگریم، یعنی اگر یک نگاه کاملاً بیرون شیعی یا با نگاه خنثی‌ترین مدل شیعه، به این آموزه­ها فقط به عنوان یک محقق نگاه کنیم، هر چند لائیک و ملحد هم باشیم، دو نگاه کلان راجع به مدل کلام امامیه یا پارادایم کلام امامیه (غیر از خرده نگاه‌ها)، قابل ملاحظه است:

رویکرد اول:

یک نگاه این است که مدرسه کلام شیعه در پارادایم کلام معتزله تعریف شود این‌یک نگاه رایج است.

در دنیای معاصر، مادلونگ و شاگردانش این نگاه را دارند و این، ریشه در گذشته­ی تحقیقی متکلمان امامیه دارد. از سید مرتضی و شیخ مفید گرفته تا علامه حلی و متکلمان بعد از ایشان. کار به جایی رسیده که ادعا شده سید مرتضی یک معتزلی بوده است ولی یک معتزلی بین‌المللی که با همه، تعامل داشته است. حتی گفته شده که شیخ طوسی مستبصر بوده و از اعتزال به تشیّع گرویده است. این‌ها همگی قائل دارد.

در مورد شیخ مفید، حتی برخی بحث می‌کنند که اصلا آیا شیعه هست یا خیر؟ چون اگر از انصاف نگذریم طراحی ذهنی آن‌ها بسیار شبیه به معتزله بوده است؛ این غیر از این است که حرف‌های آن‌ها باطل است؛ به خروجی کار ندارم؛ چون چه ‌بسا خروجی معتزله یا حتی بعضی از خروجی حرف‌های اشاعره را ما قبول کنیم، تعصبی نداریم، چون آن‌ها هم می‌گویند خدا هست و ما هم می‌گوییم خدا هست.

 این­که این حرف‌ها در بستر اعتزال رشد کرده به این معنا نیست که آن­چه شیخ مفید به ما می‌گوید (به‌عنوان خروجی) غلط باشد این مراد نیست بلکه مراد این است که پارادایم این‌ها، پارادایم معتزله است و این به ما آسیب می‌زند که امروزه این آسیب معلوم می‌شود.

هنوز من این ادعا را ندارم بلکه طرح بحث از ادعایی می‌کنم که امروزه وجود دارد. این، ‌یک ریشه­ی تاریخی عمیق دارد یعنی از قرن چهارم و پنجم هجری (مکتب بغداد) این نگاه وجود دارد و این نگاه الآن به دست مادلونگ و طرفدارانش افتاده است و این حرف­ها را می‌زنند.

کلام امامیه و دیدگاه اندیشمندان غربی معاصر:

مادلونگ و مارتین مکدرموت (صاحب کتاب آراء کلامی شیخ مفید) و حسین مدرسی در کتاب «مکتب در فرایند تکامل» استاد کرسی مطالعات اسلامی پرینستون، سه ‌شاخه­ی اصلی این مدرسه در دوران فعلی هستند.

تخصص مادلونگ، تشیع با گرایش‌های زیدی و اسماعیلی است. مثل دکتر متین دفتری که در مطالعات در مورد مذهب اسماعیلیه تخصص دارد.

مادلونگ در کتاب معروف خودش «مکتب­ها و فرقه­های اسلامی» می‌گوید اگر چه امامیه باورهای اختصاصی خود را دارد و خود را از معتزله جدا می‌کند و این­که خود شیعه هم تطورات دارد یعنی مرتباً عوض‌شده و فرسنگ‌ها با باورهای خودشان و معتزله تفاوت پیداکرده‌اند، ولی هر دو، یک پارادایم دارند.

یعنی تفاوت‌ها از جنس تفاوت‌های عادی متکلمین یک مکتب است نه تفاوت‌های چهارچوب مستقل (تفاوت پارادایمیک نیست) و بعد شواهدی هم می‌آورد.

حسین مدرسی در کتابی که گفته شد، طراحی­ای که از امامیه­ی نخستین ارائه می‌دهد که در دوره امام باقر و امام صادق علیهماالسلام حضور داشتند مثل هشام بن حکم، کلام امامیه‌ی عصر حضور را، گرایشی کوچک از اعتزال می‌داند یعنی فرق کوچکی با اعتزال دارند ولی یکی از گرایش‌های اعتزال می‌داند.

البته اشتباه آقای مدرسی این است که: اگر در جایی، یک شخصی، مثلِ معتزله حرف بزند این غیر از این است که پارادایم­اش، پارادایم معتزله باشد. مثلاً ما بعضی مواقع مثل اشاعره حرف زده­ایم؛ این یعنی ما اشعری هستیم؟ گاهی اوقات ما مثل مسیحیت حرف زده­ایم؛ آیا این معنایش این است که ما مسیحی هستیم؟ البته تفصیل این مطلب را عرض خواهیم کرد.

نکته­ی جنبی: در زمان امام صادق علیه‌السلام دو جریان هشامین بوده است: ۱ ـ هشام بن حکم 2 ـ هشام بن سالم جوالیقی و هر دو در مسأله­ی توحید بوده است. حال آیا شما می­توانید بگویید که حق با هشام بن حکم بغدادی است؟

در جریان نزاعی که هشام بن حکم با هشام بن سالم داشت امام هیچ‌وقت هیچ‌کدام را تأیید نکردند بلکه بخواهیم اجتهادی نگاه بکنیم هشام بن سالم را تأیید کردند.

و در تائید هشام بن حکم هم امام فرمودند: مادامی که از ما بگیری مؤید به روح‌القدس هستی، این به این معناست که ممکن است هشام از ایشان نگیرد. حالا کجا این قضیه رخ داد در آخر عمر که در آخر عمرش ادعا شده لااقل یا قول داریم که ملعون از دنیا رفت. البته ما قبول نداریم ولی رجالیان گفته‌اند زیرا یک مخالفت ضروری با امام خودش کرده است.

مطالب مرتبط قبلی و بعدی
سرعنوان پیشرفته

برچسب های سایت

تازه ها